جلد 1:سفر به آن سوری دریاها
خلاصه: پرتغالی ها هرکدوم از نقاط سواحل غربی آفریقا رو بعد از گرفتن از دست بومی ها به اسم کالایی که از اونجا به دست می آوردن نام گزاری میکردن.برای همین ساحلی که با کشتار فیل ها ،عاج زیادی به دست میومد رو صدا زدن :ساحل عاج!
جلد 2 : گرگ ها با چشم باز میخوابند
انگلیس
خلاصه: ملکه الیزابت هیچ وقت ازدواج نکرد، چندسال خواستگار فرانسوی خودش رو معطل نگه داشت تا با دختر پادشاه اسپانیا ازدواج نکنه، تا اونا قوی نشن و جاهایی که انگلیس میخواست غارت کنه رو غارت نکنن…
جلد 3:شکار انسان
خلاصه: آیا برده ها انسانن یا صرفا یه کالا به حساب میان؟این پرسش وقتی به وجود اومد که کلمه بیمه از دهن مردم بیرون اومد.جواب این سوال دوتا جواب داشت:یه عده میگفتن اونا روح دارن پس انسانن،یه عده میگفتن اونا معامله میشن پس جنسن…
جلد4: صلیب خونین
خلاصه: هنریکو… جایی که سرخ پوست ها داشتن زندگی میکردن. اونا یه قانون برای زندگی داشتن:هفته دوبار باید برن کلیسا…اگه کسی یکبار فراموش میکرد که به کلیسا بره ، یه هفته تمام از غذا محروم میشد!اگر دوبار نمیرفت شلاق میخورد،و اگه چندبار مرتکب این کار میشد، با شلیک گلوله کشته میشد!
جلد5: راهپیمایی اشک هاا
خلاصه : وقتی اخرین سرخ پوست هایی که به زور برده شده بودن،تو ساحل شرقی پیاده میشدن؛ جریا اروم رود می سی سی پی ، اجساد منجمد افراد قبلیه رو دورتر ودورتر میبرد…
جلد 6: فاخته ها لانه ندارند
خلاصه : توی پاریس برای پول هرکاری میکنن، مثلا توی مهمون خونه های پاریس هر غذایی رو برای شما آماده میکنن، حتی اگر هوس کنی گوشت کباب شده ققنوس رو بخوری، منظورم همون پرنده افسانه ایه که میسوزه و از خاکستر خودش دوباره به وجود میاد، کافیه بیست سکه بدی تا کباب ققنوس روی میزت سرو بشه…
جلد7:سفر الماس
خلاصه: داستان، داستانه یه الماسه 186 قیراطیه که هیچ کس نمیدونه اولین صاحبش کی بوده فقط بین پادشاه های مختلف وکشور های مختلف هندوستان ، ایران و افغانستان دست به دست شده بود و حالا توی چنگ انگلیس افتاده، داستان رسیدن الماس به دست انگلیس بسیار باورنکردنیه…
جلد8:به دنبال کادی
خلاصه: خبرنگار ازتعجب خشکش زده بود! خودش بود! یکی از حاکمان محلی که یک روز پیش ، با جامه ها و آرایشی با شکوه ، دستبند طلا و شمشیر جواهر نشان ، در برابر حاضر شده بود . اما امروز مثل یک خدمتکار لباس پوشیده بود ….
جلد9: افطار در کلیسا
خلاصه : باربرهایی که صندوقای چوبی محمدرضا بیگ سفیر ایران تو فرانسه رو به کشتی میبردن برای حمل جعبهی بزرگی که روش سوراخهای زیادی داشت، به دردسر افتاده بودن. محمدرضا بیگ میگفت کتابای مورد علاقه اش رو تو این جعبه گذاشته؛ اما وقتی جناب سفیر تو اتاقش، در جعبه رو با احتیاط باز ،کرد خانم مارکیز اپینی که سفیر تو فرانسه باهاش ازدواج کرده بود، از جعبه اومد بیرون!
جلد10:گنج های کلات
خلاصه : شاه تهماسب بعد از هشت سال دوباره وارد قصر شد. پیرزنی که لباس خدمتکارا را پوشیده بود، دوید سمتش و بغلش کرد و شروع کرد به بوسیدنش شاه تهماسب تو چشمای خیس پیرزن خیره شد نگاه مادرش رو شناخت مادر شاه تهماسب ملکه ایران وقتی که افغانها هجوم آورده بودن لباس خدمتکارا را پوشیده بود تا جون خودش رو نجات بده!
جلد11:جوانه های آتش
خلاصه : شاه، فرصت نداشت اخبار جهان رو دنبال کنه تحولات سیاسی اروپا رو پیگیری کنه و جنگا و دوستی و دشمنیای اون قاره را زیرنظر بگیره، چرا؟ چون بیشتر وقتش صرف پیدا کردن قافیههای مناسب برای شعرایی میشد که درباره معشوقه،هاش طوطی و نوش آفرین میگفت.
جلد 12 :بازی بزرگ
خلاصه :دختر په رویای عجیب دیده بود. دیده بود باباش درحالیکه به تاج تو دستش داره از خونه بیرون میره پرسیده بود: «این تاج رو کجا می برید؟ جواب شنیده بود: «تاج محمدعلی شاهه. میرم روی سرش بگذارم. یکهو دقت کرده بود که تاج رو از برف ساختند. دلیلش رو پرسیده بود و باباش جواب داده بود برای مدتی که روی تخت شاهی میمونه، کافیه!
جلد 13 : ماجرا هنوز تمام نشده
خلاصه : آمریکایی ها زمین شناس مهم و بزرگی به اسم دوگولیر رو به عربستان فرستادن عربا رسم داشتن که از مهموناشون با چشم گوسفند پذیرایی کنن. دوگولیر چشمای گوسفند رو با اشتها خورد و بعد با چشم باز، رفت دنبال نفت عربستان
جلد 14: فارغ التحصیل زندان
خلاصه :سیاها باید باور میکردن که سفیدپوستا متمدن و بافرهنگن. اونا حتی به خاطر چهره ی زشتشون باید از سفیدا خجالت میکشیدن. تو مجله ها و تابلوهای گوشه و کنار شهرها و روستاها به انسان سفید با موهای بور و چشمای آبی دیده میشد. سفید شدن تبدیل شده بود به بزرگ ترین آرزوی سیاها.
جلد 15: ملکه تهی دست
خلاصه : بهره برداری وحشیانه ی دیوانه های طلا، نقطه ی جستجو نشده ای رو باقی نذاشته بود. طلایی که به دست می اومد روزبه روز کمتر میشد تا اینکه پرتغالی ها بالاخره از پیدا کردن طلای بیشتر ناامید شدن و برزیل رو برای صادر کردن یک محصول دیگر در نظر گرفتن قهوه!